حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و نهم
زمان ارسال : ۱۲۴ روز پیش
به راه افتاد و سکوت عجیبی ماشین را فرا گرفت. پخش را روشن کرد و موسیقی سنتی فضای ماشین را از حالت سکوت مطلق بیرون آورد. با کنجکاوی از آینه به چهره خونسردش نگاه کردم. در پس چهره خونسردش انگار طوفانی بر پا بود. چشمم به تابلوی مهد کودک افتاد. شاید بهتر بود این مسئله را با حامد در میان بگذارم. گفتم:
ـ ببخشید آقا حامد!
خودش را مشتاق شنیدن نشان داد. گوشه لبم را گزیدم و گفتم:
ـ نیلوفر دیگه
اطلاعیه ها :
عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.
توجه کنید :
سلام به همه خوانندگان عزیز
رمان "حسرت با هم بودن" با اجازه نویسنده و ناشر در این برنامه در حال پارتگذاری است.
این کتاب توسط انتشارات پیکان به چاپ رسیده و میتونید نسخه چاپی این کتاب رو هم از انتشارات ذکر شده خریداری کنید.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Zarnaz
۲۰ ساله 10عالی بود مرسی مرضیه جونم 💋❤️کاشکی مجید بیاد دلم براش تنگ شده ❤️😥حامد خیلی مغروره دوستش ندارم🤦 ♀️🥺دلم برای مهربونی مجید تنگ شد❤️😥